جستجو در سایت نهج البلاغه

[custom_search_formss]
  • بخش :

خطبه صد و نهم

فراز

متن عربی

متن فارسی

خطبه صد و نهم

خطبه اي است از آن حضرت (علیه السلام): در بيان قدرت خداوندي و انحصار عظمت در او و امر قيامت.

    فراز

متن عربی

متن فارسی

1

قدرة اللّه

کلُّ شَيْ‏ءٍ خَاشِعٌ لَهُ وَ کلُّ شَيْ‏ءٍ قَائِمٌ بِهِ غِنَى کلِّ فَقِيرٍ وَ عِزُّ کلِّ ذَلِيلٍ وَ قُوَّةُ کلِّ ضَعِيفٍ وَ مَفْزَعُ کلِّ مَلْهُوفٍ مَنْ تَکلَّمَ سَمِعَ نُطْقَهُ وَ مَنْ سَکتَ عَلِمَ سِرَّهُ وَ مَنْ عَاشَ فَعَلَيْهِ رِزْقُهُ وَ مَنْ مَاتَ فَإِلَيْهِ مُنْقَلَبُهُ

قدرت خداوندي

همه موجودات به مقام شامخ خداوندي خاشع هستند و قيام وجودي همه اشياء به اوست. بي نياز کننده هر نيازمندي و عزت بخش هر ذليلي اوست. قوه هر ناتواني و پناهگاه هر سوخته دلي اوست. کسي که سخني گويد، سخنش را بشنود و هر کس خاموش باشد، راز درونيش را مي داند. هر کس که زندگاني کند، روزيش بر اوست، و کسي که مرگش فرا رسد، باز برگشتش به سوي اوست.

2

لَمْ تَرَک الْعُيُونُ فَتُخْبِرَ عَنْک بَلْ کنْتَ قَبْلَ الْوَاصِفِينَ مِنْ خَلْقِک لَمْ تَخْلُقِ الْخَلْقَ لِوَحْشَةٍ وَ لَا اسْتَعْمَلْتَهُمْ لِمَنْفَعَةٍ وَ لَا يَسْبِقُک مَنْ طَلَبْتَ وَ لَا يُفْلِتُک مَنْ أَخَذْتَ وَ لَا يَنْقُصُ سُلْطَانَک مَنْ عَصَاک وَ لَا يَزِيدُ فِي مُلْکک مَنْ أَطَاعَک وَ لَا يَرُدُّ أَمْرَک مَنْ سَخِطَ قَضَاءَک وَ لَا يَسْتَغْنِي عَنْک مَنْ تَوَلَّى عَنْ أَمْرِک

(بار پروردگارا)، چشمان ظاهري تو را نديده است، تا خبري از تو بدهد، بلکه وجود اقدست پيش از توصيف کنندگان از خلايقت بوده است. مخلوقات را براي دفع وحشت نيافريدي و آنها را براي سود بردن به کار نينداختي. هر کس که تو او را طلب کني، توانايي سبقت براي گريز از تو ندارد، و هر کس که تو او را گرفتي، قدرت فرار از تو را دارا نيست. کسي که تو را معصيت کند از سلطه تو نکاهد، و کسي که اطاعتت کند بر ملک تو نيفزايد. کسي که از قضاي تو به غضب درآيد، نتواند امر تو را برگرداند. و کسي که از امر تو رويگردان شود، بي نياز از تو نخواهد شد.

3

کلُّ سِرٍّ عِنْدَک عَلَانِيَةٌ وَ کلُّ غَيْبٍ عِنْدَک شَهَادَةٌ أَنْتَ الْأَبَدُ فَلَا أَمَدَ لَک وَ أَنْتَ الْمُنْتَهَى فَلَا مَحِيصَ عَنْک وَ أَنْتَ الْمَوْعِدُ فَلَا مَنْجَى مِنْک إِلَّا إِلَيْک بِيَدِک نَاصِيَةُ کلِّ دَابَّةٍ وَ إِلَيْک مَصِيرُ کلِّ نَسَمَةٍ سُبْحَانَک مَا أَعْظَمَ شَأْنَک

همه رازهاي نهاني در نزد تو آشکار و هر غيبي در پيشگاه تو مشهود است.
خداوندا، تويي آن حقيقت ابدي که مدتي براي تو نيست و تو بي نهايت همه هستي که هيچ گريزي از تو نيست. وعده گاه نهايي مخلوقات بارگاه توست، پس رهايي از سيطره مطلق تو نيست، مگر به سوي تو. اختيار هر جنبنده اي به دست توست، و سرنوشت همه نفوس به سوي تو. پاکيزه پروردگارا، چه باعظمت است شان تو.

4

سُبْحَانَک مَا أَعْظَمَ مَا نَرَى مِنْ خَلْقِک وَ مَا أَصْغَرَ کلَّ عَظِيمَةٍ فِي جَنْبِ قُدْرَتِک وَ مَا أَهْوَلَ مَا نَرَى مِنْ
مَلَکوتِک وَ مَا أَحْقَرَ ذَلِک فِيمَا غَابَ عَنَّا مِنْ سُلْطَانِک وَ مَا أَسْبَغَ نِعَمَک فِي الدُّنْيَا وَ مَا أَصْغَرَهَا فِي نِعَمِ الْآخِرَةِ.

پاک خداوندا، چه بزرگست آنچه که از مخلوقات تو مي بينيم. و چه کوچک است هر بزرگي در جنب قدرت تو. و چه دهشتناک است آنچه که از ملکوت تو مي بينيم. و چه محقر است اين ملکوت در برابر آن عظمتهاي قدرت تو که از ما پوشيده است. چه فراوان است نعمتهاي تو در اين دنيا. و چه ناچيز است اين نعمتهاي دنيوي در مقابل نعمتهاي اخروي.

5

الملائکة الکرام

و منها: مِنْ مَلَائِکةٍ أَسْکنْتَهُمْ سَمَاوَاتِک وَ رَفَعْتَهُمْ عَنْ أَرْضِک هُمْ أَعْلَمُ خَلْقِک بِک وَ أَخْوَفُهُمْ لَک وَ أَقْرَبُهُمْ مِنْک لَمْ يَسْکنُوا الْأَصْلَابَ وَ لَمْ يُضَمَّنُوا الْأَرْحَامَ وَ لَمْ يُخْلَقُوا مِنْ مَاءٍ مَهِينٍ وَ لَمْ يَتَشَعَّبْهُمْ رَيْبُ الْمَنُونِ

فرشتگان باعظمت

(از جمله اين خطبه است:) فرشتگاني که در آسمان هاي خود اسکان فرمودي و از زمينت بالا بردي. آن فرشتگان داناترين مخلوقات به مقام ربوبي تو هستند. و بيمناکترين موجودات از تو و نزديکترين مخلوقات به بارگاه قدس و کبريايت. فرشتگان در مجاري تناسل مردها سکونت ننموده، و در ارحام زنان قرار نگرفته، و از قطره هاي آبي پست (نطفه) آفريده نشده اند. حوادث و گرفتاري هاي عالم طبيعت خللي بر آنها وارد نساخته و آنها را پراکنده ننموده است.

6

وَ إِنَّهُمْ عَلَى مَکانِهِمْ مِنْک وَ مَنْزِلَتِهِمْ عِنْدَک وَ اسْتِجْمَاعِ أَهْوَائِهِمْ فِيک وَ کثْرَةِ طَاعَتِهِمْ لَک وَ قِلَّةِ غَفْلَتِهِمْ عَنْ أَمْرِک لَوْ عَايَنُوا کنْهَ مَا خَفِيَ عَلَيْهِمْ مِنْک لَحَقَّرُوا أَعْمَالَهُمْ وَ لَزَرَوْا عَلَى أَنْفُسِهِمْ وَ لَعَرَفُوا أَنَّهُمْ لَمْ يَعْبُدُوک حَقَّ عِبَادَتِک وَ لَمْ يُطِيعُوک حَقَّ طَاعَتِک.

آن موجودات شريف با آن مقام و منزلتي که در نزد تو دارند و با آن که همه خواسته هاي آن ها متوجه و متمرکز مقام تو بوده، و آن اطاعتهاي فراواني که براي تو انجام مي دهند، و با اين که غفلت آنان از امر تو کم است، با همه اين اوصاف، اگر حقيقت نهايي عظمت تو را که از آنها پوشيده است ببينند، اعمال خود را کوچک مي شمارند. و به خودشان خرده گيري مي نمايند و مي فهمند که مطابق آنچه شايسته مقام ربوبي توست، تو را نپرستيده اند و به نحوي که حق اطاعت توست، تو را اطاعت ننموده اند.

7

عصيان الخلق

سُبْحَانَک خَالِقاً وَ مَعْبُوداً بِحُسْنِ بَلَائِک عِنْدَ خَلْقِک خَلَقْتَ دَاراً وَ جَعَلْتَ فِيهَا مَأْدُبَةً مَشْرَباً وَ مَطْعَماً وَ أَزْوَاجاً وَ خَدَماً وَ قُصُوراً وَ أَنْهَاراً وَ زُرُوعاً وَ ثِمَاراً ثُمَّ أَرْسَلْتَ دَاعِياً يَدْعُو إِلَيْهَا فَلَا الدَّاعِيَ أَجَابُوا وَ لَا فِيمَا رَغَّبْتَ رَغِبُوا وَ لَا إِلَى مَا شَوَّقْتَ إِلَيْهِ اشْتَاقُوا

نافرماني مردم

خداوندا، اي منزه از همه نقايص در خالقيت و معبوديت که مخلوقات را براي آزمايش نيکو آفريدي. خانه اي بس باعظمت به وجود آوردي (خانه آخرت) و خواني بي دريغ در آن بگستردي. و در آن خوان بي دريغ انواع آشاميدني و خوردني و همسران و خدمتکاران و کاخ هاي مجلل و چشمه سارها و مزارع (باغ ها) و ميوه ها قرار دادي. خداوندا، سپس دعوت کننده اي فرستادي که مردم را به سوي آن سراي جاوداني دعوت نمايد. مردم نه آن دعوت کننده را اجابت کردند و نه به آنچه که ترغيب فرمودي، رغبت نمودند و نه به آنچه که تشويقشان کردي، مشتاق شدند.

8

أَقْبَلُوا عَلَى جِيفَةٍ قَدِ افْتَضَحُوا بِأَکلِهَا وَ اصْطَلَحُوا عَلَى حُبِّهَا وَ مَنْ عَشِقَ شَيْئاً أَعْشَى بَصَرَهُ وَ أَمْرَضَ قَلْبَهُ فَهُوَ يَنْظُرُ بِعَيْنٍ غَيْرِ صَحِيحَةٍ وَ يَسْمَعُ بِأُذُنٍ غَيْرِ سَمِيعَةٍ قَدْ خَرَقَتِ الشَّهَوَاتُ عَقْلَهُ وَ أَمَاتَتِ الدُّنْيَا قَلْبَهُ وَ وَلِهَتْ عَلَيْهَا نَفْسُهُ فَهُوَ عَبْدٌ لَهَا وَ لِمَنْ فِي يَدَيْهِ شَيْ‏ءٌ مِنْهَا

آن مردم در اين دنيا رو به خوردن لاشه اي بردند که با خوردنش رسوا گشتند و به محبت آن لاشه اتفاق نمودند. (آنان عاشق جيفه دنيا شدند) و هر کس که به چيزي عشق بورزد، بيناييش را مختل و قلبش را بيمار نمايد. (اين عاشق که بينايي و دل را از دست داده است) با چشمي مختل مي نگرد و با گوشي ناشنوا مي شنود. شهوات، عقل اين عاشق خودباخته را ضايع و دنيا قلبش را مي رانده است. نفسش واله آن جيفه (يا دنيا) گشته، به بردگي آن جيفه درآمده و غلام (حلقه به گوش) کسي است که چيزي از آن را در اختيار دارد.

9

حَيْثُمَا زَالَتْ زَالَ إِلَيْهَا وَ حَيْثُمَا أَقْبَلَتْ أَقْبَلَ عَلَيْهَا لَا يَنْزَجِرُ مِنَ اللَّهِ بِزَاجِرٍ وَ لَا يَتَّعِظُ مِنْهُ بِوَاعِظٍ وَ هُوَ يَرَى الْمَأْخُوذِينَ عَلَى الْغِرَّةِ حَيْثُ لَا إِقَالَةَ وَ لَا رَجْعَةَ کيْفَ نَزَلَ بِهِمْ مَا کانُوا يَجْهَلُونَ

و مي گردد به هر طرفي که آن جيفه بگردد و روي آورد به هر سويي که آن موجود محقر روي آرود. آن لاشه خوار با هيچ عامل بازدارنده اي، از معصيت خدا باز نمي ايستد و براي ايمان به خدا و مشيت او از هيچ واعظي پند نمي گيرد، با اين که گرفتارشدگان فريب خورده را مي بيند که به هيچ وجه نمي توانند محصول تباهي هاي خود را برگردانند و برگرند. او مي بيند که چگونه آنچه که آن سرمايه باختگان نمي دانستند بر سرشان فرود آمد.

10

وَ جَاءَهُمْ مِنْ فِرَاقِ الدُّنْيَا مَا کانُوا يَأْمَنُونَ وَ قَدِمُوا مِنَ الْآخِرَةِ عَلَى مَا کانُوا يُوعَدُونَ فَغَيْرُ مَوْصُوفٍ مَا نَزَلَ بِهِمْ اجْتَمَعَتْ عَلَيْهِمْ سَکرَةُ الْمَوْتِ وَ حَسْرَةُ الْفَوْتِ فَفَتَرَتْ لَهَا أَطْرَافُهُمْ وَ تَغَيَّرَتْ لَهَا أَلْوَانُهُمْ ثُمَّ ازْدَادَ الْمَوْتُ فِيهِمْ وُلُوجاً فَحِيلَ بَيْنَ أَحَدِهِمْ وَ بَيْنَ مَنْطِقِهِ وَ إِنَّهُ لَبَيْنَ أَهْلِهِ يَنْظُرُ بِبَصَرِهِ وَ يَسْمَعُ بِأُذُنِهِ عَلَى صِحَّةٍ مِنْ عَقْلِهِ وَ بَقَاءٍ مِنْ لُبِّهِ يُفَکرُ فِيمَ أَفْنَى عُمُرَهُ وَ فِيمَ أَذْهَبَ دَهْرَهُ

و آن جدايي از دنيا به سراغشان آمد که در فکرش نبودند و قدم به سوي آخرت بر وعده اي که داده شده بودند، نهادند.
آنچه بر سرشان فرود آمد، براي آنان توصيف نشده بود. سکرات موت و حسرت فوت تاختن آورد و اعضاي آنان را سست کرد و رنگهايشان را تغيير داد. سپس مرگ بر فرو رفتن در وجود آنان بيفزود و ميان هر يک از آنان و سخنش فاصله انداخت. اين عابر پل مرگ در ميان خانواده اش با چشمش مي نگرد و با گوشش مي شنود. هنوز عقلش صحيح است و مغزش به حال خود باقي است. مي انديشد که عمر خود را در کجا فاني کرد و روزگارش را در چه چيزي سپري نمود.

11

وَ يَتَذَکرُ أَمْوَالًا جَمَعَهَا أَغْمَضَ فِي مَطَالِبِهَا وَ أَخَذَهَا مِنْ مُصَرَّحَاتِهَا وَ مُشْتَبِهَاتِهَا قَدْ لَزِمَتْهُ تَبِعَاتُ جَمْعِهَا وَ أَشْرَفَ عَلَى فِرَاقِهَا تَبْقَى لِمَنْ وَرَاءَهُ يَنْعَمُونَ فِيهَا وَ يَتَمَتَّعُونَ بِهَا

ياد مي آورد اموالي را که جمع کرده و از چگونگي موارد طلب آن اموال چشم پوشيده. از موارد حلال روشن و از موارد مشتبه نتايج جمع آوري آن اموال را مي بيند که گريبانگيرش شده و هم اکنون درصدد مفارقت از آن هاست، که آن اموال به بازماندگان پس از او متعلق مي شود و آنان از آن بهره مند مي گردند و برخوردار مي شوند.

12

فَيَکونُ الْمَهْنَأُ لِغَيْرِهِ وَ الْعِبْ‏ءُ عَلَى ظَهْرِهِ وَ الْمَرْءُ قَدْ غَلِقَتْ رُهُونُهُ بِهَا فَهُوَ يَعَضُّ يَدَهُ نَدَامَةً عَلَى مَا أَصْحَرَ لَهُ عِنْدَ الْمَوْتِ مِنْ أَمْرِهِ وَ يَزْهَدُ فِيمَا کانَ يَرْغَبُ فِيهِ أَيَّامَ عُمُرِهِ وَ يَتَمَنَّى أَنَّ الَّذِي کانَ يَغْبِطُهُ بِهَا وَ يَحْسُدُهُ عَلَيْهَا قَدْ حَازَهَا دُونَهُ

گوارايي آن اندوخته ها نصيب ديگران مي گردد و بار سنگينش به دوش اوست، در حالي که گروهاي آن مرد به آن اموال بسته است. او از پشيماني ظهور واقعيات و نتايج کردار و گفتار و انديشه هايش دست به دندان مي گزد و اعراض مي کند از آنچه که در روزگار عمرش رغبت به آن داشت. و آرزو مي کند کسي که درباره اندوخته ها به او رشک مي برد و حسادت مي کرد، آن اندوخته ها را حيازت مي کرد نه او.

13

لَمْ يَزَلِ الْمَوْتُ يُبَالِغُ فِي جَسَدِهِ حَتَّى خَالَطَ لِسَانُهُ سَمْعَهُ فَصَارَ بَيْنَ أَهْلِهِ لَا يَنْطِقُ بِلِسَانِهِ وَ لَا يَسْمَعُ بِسَمْعِهِ يُرَدِّدُ طَرْفَهُ بِالنَّظَرِ فِي وُجُوهِهِمْ يَرَى حَرَکاتِ أَلْسِنَتِهِمْ وَ لَا يَسْمَعُ رَجْعَ کلَامِهِمْ

(او در اين تخيلات و تفکرات مشغول است) که مرگ نفوذ خود را در بدن او ادامه مي دهد، تا اين که زبانش در گراييدن به خاموشي، به گوشش ملحق مي گردد. اکنون در ميان خاندانش قرار گرفته. نه با زبانش سخني مي گويد و نه با گوشش صدايي را مي شنود. چشم براي نگاه در روي اعضاي خاندانش مي گرداند. حرکات زبان آنان را مي بيند، ولي موج سخنشان را نمي شنود.

14

ثُمَّ ازْدَادَ الْمَوْتُ الْتِيَاطاً بِهِ فَقُبِضَ بَصَرُهُ کمَا قُبِضَ سَمْعُهُ وَ خَرَجَتِ الرُّوحُ مِنْ جَسَدِهِ فَصَارَ جِيفَةً بَيْنَ أَهْلِهِ قَدْ أَوْحَشُوا مِنْ جَانِبِهِ وَ تَبَاعَدُوا مِنْ قُرْبِهِ لَا يُسْعِدُ بَاکياً وَ لَا يُجِيبُ دَاعِياً ثُمَّ حَمَلُوهُ إِلَى مَخَطٍّ فِي الْأَرْضِ فَأَسْلَمُوهُ فِيهِ إِلَى عَمَلِهِ وَ انْقَطَعُوا عَنْ زَوْرَتِهِ.

سپس مرگ بر فراگيري همه وجود او مي افزايد. بينايش گرفته مي شود چنان که شنواييش گرفته شده بود. در اين حال است که روح از بدن او خارج مي گردد و لاشه اي در ميان خانواده اش مي افتد. اعضاي خانواده از نزديکي به او وحشت نموده از او دوري مي جويند. نه پاسخي به گريه کننده اي دارد و نه جوابي به کسي که او را بخواند. سپس او را برداشته، به آخرين منزلگهش در زمين برده و به عملش مي سپارند و از ديدارش منقطع مي شود.

15

القيامة

حَتَّى إِذَا بَلَغَ الْکتَابُ أَجَلَهُ وَ الْأَمْرُ مَقَادِيرَهُ وَ أُلْحِقَ آخِرُ الْخَلْقِ بِأَوَّلِهِ وَ جَاءَ مِنْ أَمْرِ اللَّهِ مَا يُرِيدُهُ مِنْ تَجْدِيدِ خَلْقِهِ أَمَادَ السَّمَاءَ وَ فَطَرَهَا وَ أَرَجَّ الْأَرْضَ وَ أَرْجَفَهَا وَ قَلَعَ جِبَالَهَا وَ نَسَفَهَا وَ دَک بَعْضُهَا بَعْضاً مِنْ هَيْبَةِ جَلَالَتِهِ وَ مَخُوفِ سَطْوَتِهِ وَ أَخْرَجَ مَنْ فِيهَا

قيامت

تا آنگاه که حکم مقرر درباره بندگان به پايان برسد و امور خلقت به تقديرات نهاييش و آخر مخلوقات به اول آنها ملحق گردد و امر خداوندي طبق اراده او براي تجديد مخلوقاتش صادر شود. آسمان را به اهتزاز درآورد و آن را بشکافد و زمين را به حرکت درآورد و آن را بلرزاند. و کوه ها را از جا کنده، آن ها را متلاشي سازد. بعضي از آن کوه ها بعضي ديگر را از هيبت جلال و وحشت از سطوت او بکوبد و هر کسي را که در زير زمين است، بيرون بياورد.

16

فَجَدَّدَهُمْ بَعْدَ إِخْلَاقِهِمْ وَ جَمَعَهُمْ بَعْدَ تَفَرُّقِهِمْ ثُمَّ مَيَّزَهُمْ لِمَا يُرِيدُهُ مِنْ مَسْأَلَتِهِمْ عَنْ خَفَايَا الْأَعْمَالِ وَ خَبَايَا الْأَفْعَالِ وَ جَعَلَهُمْ فَرِيقَيْنِ أَنْعَمَ عَلَى هَؤُلَاءِ وَ انْتَقَمَ مِنْ هَؤُلَاءِ فَأَمَّا أَهْلُ الطَّاعَةِ فَأَثَابَهُمْ بِجِوَارِهِ وَ خَلَّدَهُمْ فِي دَارِهِ

پس از پوساندن آنان تجديدشان نمايد و پس از پراکندگي، آنان را جمع کند. سپس آنان را از يکديگر جدا کند، براي سوال از اعمال مخفي و کردارهاي پنهاني که انجام داده اند و آنان را دو گروه کند. به گروهي از آنان انعام فرمايد و از گروه ديگر انتقام بکشد اما مردم مطيع را به مجاورت خود پاداششان مي دهد و براي آنان در سراي ابديش جاودانگي مي بخشد.

17

حَيْثُ لَا يَظْعَنُ النُّزَّالُ وَ لَا تَتَغَيَّرُ بِهِمُ الْحَالُ وَ لَا تَنُوبُهُمُ الْأَفْزَاعُ وَ لَا تَنَالُهُمُ الْأَسْقَامُ وَ لَا تَعْرِضُ لَهُمُ الْأَخْطَارُ وَ لَا تُشْخِصُهُمُ الْأَسْفَارُ وَ أَمَّا أَهْلُ الْمَعْصِيَةِ فَأَنْزَلَهُمْ شَرَّ دَارٍ وَ غَلَّ الْأَيْدِيَ إِلَى الْأَعْنَاقِ وَ قَرَنَ النَّوَاصِيَ بِالْأَقْدَامِ

جايگاهي که وارد شوندگان از آن جا کوچ نکنند، و حالاتشان دگرگون نگردد، و خوف و هراس ها هجوم به آنان نياورد. و بيماريها به سراغشان نيايد، و مخاطرات بر آنان عارض نگردد. و سفرها براي حرکت آماده شان ننمايد. و اما معصيت کاران، خداوند آنان را به بدترين جايگاه فرود آورده، دستهاي آنان را به گردنشان بسته و پيشاني آنان را به پاهايشان نزديک مي کند.

18

وَ أَلْبَسَهُمْ سَرَابِيلَ الْقَطِرَانِ وَ مُقَطَّعَاتِ النِّيرَانِ فِي عَذَابٍ قَدِ اشْتَدَّ حَرُّهُ وَ بَابٍ قَدْ أُطْبِقَ عَلَى أَهْلِهِ فِي نَارٍ لَهَا کلَبٌ وَ لَجَبٌ وَ لَهَبٌ سَاطِعٌ وَ قَصِيفٌ هَائِلٌ لَا يَظْعَنُ مُقِيمُهَا وَ لَا يُفَادَى أَسِيرُهَا وَ لَا تُفْصَمُ کبُولُهَا لَا مُدَّةَ لِلدَّارِ فَتَفْنَى وَ لَا أَجَلَ لِلْقَوْمِ فَيُقْضَى.

پيراهن هاي قطران لباسهايي از آتش به آنان بپوشاند، در عذابي که حرارتش بسيار سخت است، و در جايگاهي که درش بر ساکنانش بسته، در آتشي با هجوم شديد و با صدا، و در شعله اي مرتفع با صدايي بس هولناک. آن کس که در چنان عذابي گرفتار شود، کوچ نتواند کرد و اسيرش با دادن فديه آزاد نگردد. و بند و زنجيرهايي که به آن تبهکاران بسته شده، گسيخته نشود. مدتي معين براي اقامت در آن عذابخانه نيست که به سرآيد و براي آن مردم اجلي مشخص نيست که فرا رسد و زندگيشان پايان بپذيرد.

19

زهد النبي

و منها في ذکر النبي ( صلى الله عليه وآله ): قَدْ حَقَّرَ الدُّنْيَا وَ صَغَّرَهَا وَ أَهْوَنَ بِهَا وَ هَوَّنَهَا وَ عَلِمَ أَنَّ اللَّهَ زَوَاهَا عَنْهُ اخْتِيَاراً وَ بَسَطَهَا لِغَيْرِهِ احْتِقَاراً فَأَعْرَضَ عَنِ الدُّنْيَا بِقَلْبِهِ وَ أَمَاتَ ذِکرَهَا عَنْ نَفْسِهِ وَ أَحَبَّ أَنْ تَغِيبَ زِينَتُهَا عَنْ عَيْنِهِ لِکيْلَا يَتَّخِذَ مِنْهَا رِيَاشاً أَوْ يَرْجُوَ فِيهَا مَقَاماً

زهد پيامبر اکرم(صلي الله عليه و آله و سلم)

و از جمله آن خطبه است در ذکر پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم :
آن رسول گرامي دنيا را محقر و ناچيز نمود (يا آن را حقير و ناچيز ديد) و بي اعتنا و اهانت به آن کرد و دانست که خداوند به علت برگزيدگي او دنيا را از او دور نموده و آن را به علت تحقير به ديگران گسترده است. لذا از ته دل از دنيا اعراض فرمود، و ياد آن را از نفس خود محو نمود. و دوست داشت که زينت آن از چشمش غايب شود تا از آن زينت دنيوي پوشاک فخر و مباهات براي خود اتخاذ نکند، يا اميد اقامت هميشگي در دنيا (يا در آن زينتها) نداشته باشد.

20

بَلَّغَ عَنْ رَبِّهِ مُعْذِراً وَ نَصَحَ لِأُمَّتِهِ مُنْذِراً وَ دَعَا إِلَى الْجَنَّةِ مُبَشِّراً وَ خَوَّفَ مِنَ النَّارِ مُحَذِّراً.

آن بزرگوار مردم را از طرف پروردگارش تبليغ کرد و عذرخواهي را از آنان زايل ساخت. و امت خود را در حالي که از عواقب معصيت کاري تهديد مي کرد، نصيحت فرمود. و در حالي که آنان را بشارت به پاداش اطاعت خداوندي مي داد، دعوت به بهشت مي نمود، و در حال برحذر داشتن مردم از نتايج کارهاي زشت، آنان را از آتش دوزخ مي ترساند.

21

أهل البيت

نَحْنُ شَجَرَةُ النُّبُوَّةِ وَ مَحَطُّ الرِّسَالَةِ وَ مُخْتَلَفُ الْمَلَائِکةِ وَ مَعَادِنُ الْعِلْمِ وَ يَنَابِيعُ الْحُکمِ نَاصِرُنَا وَ مُحِبُّنَا يَنْتَظِرُ الرَّحْمَةَ وَ عَدُوُّنَا وَ مُبْغِضُنَا يَنْتَظِرُ السَّطْوَةَ.

اهل بيت پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله و سلم)

ماييم درخت (پربار) نبوت و محل فرود رسالت و جايگاه تردد فرشتگان و معادن علم و منابع جوشان حکم. يار و دوستدار ما در انتظار رحمت از خدا است، و دشمن ما و کسي که با ما کينه توزي دارد، در انتظار غضب الهي است.

برای دیدن محصولات که دنبال آن هستید تایپ کنید.
[custom_search_form]
  • بخش :