خطبه همام، خطبه 193 کتاب نهج البلاغه است که حاوی مطالبی عملی، اخلاقی و اعتقادی پیرامون اوصاف متقین و معرفی پرهیزگاران است. همام بن شریح بن یزید بن مرة بن عمرو بن جابر بن عوف اصهب، از پیروان و دوستان امام على (علیه السلام) به شمار می رود که مردى عابد و پارسا بود.
در مقاله تبیین برخی از اوصاف متقین در خطبه همام نیز به بررسی تعدادی از اوصاف متقین در کلام امام علی (علیه السلام) پرداختیم که مطالعه آن می تواند به دست یافتن به سیمای متقین از منظر حضرت کمک کند.
اوصاف متقین
حضرت در بخشی از خطبه همام یا خطبه متقین، به چهار وصف مهم دیگر از اوصاف متقین اشاره کرده و مى فرمایند: «قُرَّةُ عَیْنِهِ فِیمَا لاَ یَزُولُ، وَ زَهَادَتُهُ فِیمَا لاَ یَبْقَى، یَمْزُجُ الْحِلْمَ بِالْعِلْمِ، وَ الْقَوْلَ بِالْعَمَلِ؛ روشنى چشم او در چیزى است که زوال در آن راه ندارد و زهد و بى اعتنایى اش نسبت به چیزى است که بقا و دوامى در آن نیست. علم را با حلم مى آمیزد و گفتار را با کردار».
1. توجه به آخرت
تعبیر به «قرّة عینه» با توجه به اینکه «قرّه» در اصل از ریشه «قرّ» (بر وزن حرّ) به معناى سردى گرفته شده و عرب معتقد بوده که اشک شوق همواره سرد و خنک و اشک غم داغ و سوزان است، این تعبیر در جایى گفته مى شود که مایه شادى و خوشحالى است و معادل آن در فارسى «چشم روشنى» است.
به این ترتیب مفهوم جمله بالا این است که چشم متقین به جهان آخرت روشن است، زیرا جهانى است پایدار و برقرار، همان گونه که قرآن مجید درباره بهشتیان مى گوید: «خَالِدِینَ فِیهَا مَا دَامَتِ السَّموَاتُ وَ الاَْرْضُ؛[1] جاودانه در آن خواهند ماند، تا آسمانها و زمین برپاست» و نیز مى فرماید: «فَلاَ تَعْلَمُ نَفْسٌ مَّا أُخْفِىَ لَهُمْ مِّنْ قُرَّةِ أَعْیُن جَزَاءً بِمَا کَانُوا یَعْمَلُونَ؛[2] هیچ کس نمى داند چه پاداش هاى مهمّى که مایه روشنى چشم هاست براى آنها نهفته شده، این جزاى کارهایى است که انجام مى دادند».
2. بی اعتنا به دنیا
با توجه به اینکه طبق آنچه در بخش هاى قبل این خطبه می خوانیم، متقین در همین دنیا گویى بهشت و نعمت هاى بهشتى را با چشم خود مى بینند، این حالت شادمانى و قرة العین در برابر بهشت، در همین جا براى آنها حاصل است. به عکس، چون دنیاى ناپایدار را آن گونه که هست دریافته اند، هرگز دل به آن نمى بندند.
3. آمیختن علم و حلم، گفتار و کردار
آمیختن حلم با علم و بردبارى با دانش و همچنین گفتار با کردار از برجسته ترین نقاط قوت متقین است، زیرا اگر عالم در برابر جهل جاهلان بردبار نباشد نجات دادن آنها براى او غیر ممکن است و اگر گفتار آنها با عمل همراه نگردد تاثیرى در سخن آنها نخواهد بود. همان گونه که در حدیث امام صادق (علیه السلام) آمده است: «إنَّ الْعالِمَ إذا لَمْ یَعْمَلْ بِعِلْمِهِ زَلَّتْ مَوْعِظَتُهُ عَنِ الْقُلُوبِ کَما یَزِلُّ الْمَطَرُ عَنِ الصَّفا؛[3] هرگاه عالم به علمش عمل نکند موعظه و اندرز او از دلها فرو مى ریزد، آن گونه که دانه هاى باران از سنگ سخت فرو مى ریزد».
امام علی (علیه السلام) سپس به بیان 9 وصف دیگر از اوصاف متقین پرداخته و مى فرمایند: «تَرَاهُ قَرِیباً أَمَلُهُ، قَلِیلاً زَلَلُه، خَاشِعاً قَلْبُهُ، قَانِعَةً نَفْسُهُ، مَنْزُوراً[4] أَکْلُهُ، سَهْلاً أَمْرُهُ، حَرِیزاً[5] دِینُهُ، مَیِّتَةً شَهْوَتُهُ، مَکْظُوماً[6] غَیْظُهُ؛ او را مى بینى که آرزویش نزدیک، لغزشش کم، قلبش خاشع، نفسش قانع، خوراکش اندک، امورش آسان، دینش محفوظ، شهوت سرکشش مرده، و خشمش فرو خورده شده است».
4. کوتاهی آرزوها
در این عبارت، امام نخست از کوتاهى آرزوها سخن مى گوید، زیرا آرزوهاى دور و دراز ـ همان گونه که در روایات وارد شده ـ سبب فراموشى آخرت مى گردد و نسیان آخرت، بلاى بزرگى است که سرچشمه انواع گناهان و خطاهاست.
درست است که وجود امید و آرزو در انسان، انگیزه حرکت و فعالیت است، همان گونه که در حدیث نبوى آمده است: «الاَْمَلُ رَحْمَةٌ لاُِمَّتى وَ لَوْلا الاَْمَلُ ما رَضَعَتْ والِدَةٌ وَلَدَها وَ لا غَرَسَ غارِسٌ شَجَراً؛[7] امید و آرزو مایه رحمت است براى امت من و اگر نبود، هیچ مادرى فرزندش را شیر نمى داد و هیچ باغبانى درختى نمى نشاند» ولى هرگاه از حد بگذرد و به صورت آرزوهاى دور و دراز درآید تمام نیروها و افکار انسان را مجذوب دنیا مى کند و همه چیز به فراموشى سپرده مى شود و حتى انسان با چنین حالتى از دنیاى خود نیز بهره نمى برد.
5. کم بودن لغزش ها
اما کم بودن لغزش هاى متقین به جهت آن است که خود را از صحنه هاى گناه دور مى دارند و پیوسته به یاد خدا هستند. لغزشهايش اندك است؛ مى دانيم كه لغزش هاى خداشناسان از قبيل ترك اولى است، زيرا صدور كارهاى خوب و شايسته، ملكه و طبيعت آنها گرديده، و انگيزه هاى لغزش و خطا در آنها كم بوده، و به ندرت و بر حسب ضرورت و يا اشتباه مرتكب اين امور مى شوند، و در اين باره شكى نيست.
6. خشوع قلب
و خشوع قلب متقین نتیجه معرفت آنها نسبت به خداست، چون هر قدر انسان عظمت معبود را بیشتر درک کند در برابر او خاضع تر مى شود. قلب او در برابر خداوند ترسان و خاشع است، زيرا نظر بر عظمت معبود و جلال كبريائى او دارد.
7. قانع بودن
قانع بودن متقین نتیجه بینش آنها به مواهب مادى و زرق و برق دنیاست. و چون آن را ناپایدار و فانى مى بینند خود را براى وصول به آن به خطر نمى افکند و به مقدار لازم قناعت مى کنند. نفس متقین قانع است؛ اين صفت بر اثر توجه به حكمت و قدرت خداوند است، و اين كه اوست كه روزى مردم را تقسيم مى كند. تصور سودى كه قناعت در دنيا، و نتايجى كه در آخرت دارد اين صفت را در او راسختر و نيرومندتر مى گرداند.
8. خوراک اندک
خوراك متقین اندك است، زيرا مى دانند كه پرخورى مايه از دست رفتن زيركى و هشيارى، و موجب از ميان رفتن نرمدلى و پديد آمدن سخت دلى و تنبلى است. همچنین، اندک بودن خوراک متقین بدین جهت است که مى دانند پرخورى، علاوه بر اینکه سبب انواع بیماری هاست، حال عبادت و راز و نیاز با خدا را از بین مى برد. افزون بر این، آنها را از یاد مستمندان غافل مى سازد. در حدیثى در غررالحکم از کلمات مولا مى خوانیم: «مَنِ اقْتَصَدَ فى أکْلِهِ کَثُرَتْ صِحَّتُهُ وَ صَلُحَتْ فِکْرَتُهُ؛[8] کسى که میانه روى در خوردن را پیشه کند، سلامتى او افزون و فکرش به صلاح و درستى مى گراید».
9. آسان گیری
جمله «سَهْلاً أَمْرُهُ» اشاره به این است که متقین هم در مورد کارهاى شخصى خود آسان مى گیرند و هم در برابر مردم سهل المؤونه است. کسانى را مى بینیم که براى یک مسافرت و یا حتى یک مهمانى چه تکلفاتى قائل مى شوند و عذاب الیم براى خود فراهم مى سازند و یا در برابر مردم براى اندک حقى ماه ها و سال ها به کشمکش ادامه مى دهند، در حالى که متقین هم در زندگى شخصى راحتند و هم در روابطشان با سایر مردم.
10 اهمیت به ایمان
تعبیر به «حَرِیزاً دِینُهُ» اشاره به این است که متقین بیش از هر چیز به حفظ ایمان و عقیده و اصول مکتب خود اهمیت مى دهند و آن را در برابر مال و مقام و شهوت، قربانى نمى کنند. به تعبیر دیگر، دينش را نگهبان است، و چيزى از آن را ترك نمى كند، و خللى بر آن وارد نمى سازد.
11. کنترل شهوت
جمله «مَیِّتَةً شَهْوَتُهُ» به این معنا نیست که متقین خالى از هرگونه شهواتى هستند، بلکه شهوت آنها در کنترل عقل و ایمانشان است، همان تعبیر جالبى که قرآن درباره یوسف دارد: «وَ لَقَدْ هَمَّتْ بِهِ وَ هَمَّ بِهَا لَوْلاَ أَن رَّءا بُرْهَانَ رَبِّهِ؛[9] آن زن قصد او کرد؛ و او نیز -اگر برهان پروردگار را نمیدید- قصد وی مینمود». تعبیر دیگر از شهوتش مرده است، این است که واژه مرگ براى خاموشى و فرو نشستگى شهوت او در جهت آلودگى به حرام استعاره شده، و اين حالت ناشى از ملكه عفت اوست.
12. مسلط بر نفس
و اما جمله «مَکْظُوماً غَیْظُهُ» بعد از صفات گذشته، اشاره به این است که حفظ دین و انجام مسئولیت ها، گاه سبب عکس العمل هاى ناروایى از سوى جاهلان مى شود که آتش خشم را در دل متقین بر مى افروزد؛ ولى آنها بر نفس خویش مسلطند و خشم خود را فرو مى برند.
چهار وصف دیگر از اوصاف متقین
سپس امام علی (علیه السلام) در ادامه سخن خود در خطبه همام، به چهار وصف دیگر از اوصاف متقین اشاره کرده، مى فرمایند: «اَلْخَیْرُ مِنْهُ مَأْمُولٌ، وَ الشَّرُّ مِنْهُ مَأْمُونٌ، إِنْ کانَ فِی الْغَافِلِینَ کُتِبَ فِی الذَّاکِرِینَ، وَ إِنْ کانَ فی الذَّاکِرِینَ لَمْ یُکْتَبْ مِنَ الْغَافِلِینَ؛ (مردم) به خیر او امیدوار و از شرش درامانند، اگر در میان غافلان باشد جزو ذاکران محسوب مى شود و اگر در میان ذاکران باشد در زمره غافلان نوشته نمى شود».
در حدیثى از پیامبر اکرم (صلى الله علیه و آله و سلم) مى خوانیم که فرمود: «ألا أُنَبِّئُکُم لِمَ سُمِّیَ الْمُؤْمِنُ مُؤْمِناً؟ لاِیمانِهِ النّاسُ عَلى أنْفُسِهِمْ وَ أمْوالِهِمْ، ألا أُنَبِّئُکُمْ مِنَ الْمُسْلِمِ؟ اَلْمُسْلِمُ مَنْ سَلِمَ النّاسُ مِنْ یَدِهِ وَ لِسانِهِ؛[10] آیا به شما خبر دهم چرا مؤمن مؤمن نامیده شده؟ به سبب این که مردم را بر جان و مالشان امان بخشیده. آیا به شما خبر دهم چه کسى مسلمان است؟ کسى که مردم از دست و زبانش در سلامت باشند».
هرگاه مومنان و مسلمانان عادى باید چنین باشند، متقین که نخبگان مومنان و مسلمانان اند به طور مسلم چنین خواهند بود؛ آنها منبع خیرات و برکات و همه مردم از شر آنان در امانند. در حدیث دیگرى از پیامبر اکرم (صلى الله علیه و آله و سلم) مى خوانیم: «إِنَّ مَثَلَ الْمُؤمِنِ کَمَثَلِ النِّحْلَةِ إنْ صاحَبْتَهُ نَفَعَکَ وَ إنْ شاوَرْتَهُ نَفَعَکَ وَ إنْ جالَسْتَهُ نَفَعَکَ وَ کُلّ شَأْنِهِ مَنافِعُ وَ کَذلِکَ النِّحْلَة کُلّ شَأْنِها نِحْلَة؛[11]
مومن همچون زنبور عسل است (سرتا پا مفید است) اگر با او رفیق بشوى به تو سود مى رساند و اگر مشورت کنى به تو منفعت مى بخشد و اگر با او هم نشین گردى براى تو سودمند است و همه کار او منفعت است، همان گونه که زنبور عسل همه چیزش داراى منفعت است».
بعضى از دانشمندان گفته اند: تشبیه مومن به زنبور عسل مى تواند به جهت هوشیارى فوق العاده، و منافع گسترده، سعى و کوشش فراوان، پرهیز از مناطق آلوده، استفاده از غذاى پاک و بهره گرفتن از دسترنج خود باشد.[12] اضافه بر این زنبور عسل هم شهدى را که تولید مى کند بسیار پرفائده است و هم انبارى را که از موم مى سازد کارآیى بسیار دارد و هم با گردش روى گلها سبب گردافشانى و بارورى انواع گیاهان مى شود و حتى نیش او نیز که وسیله اى دفاعى در برابر دشمن است براى درمان بعضى از بیمارى ها مفید است.
واژه خیر و شر مفهوم بسیار گسترده اى دارد که همه نیکی هاى مادى و معنوى و همه شرور مادى و معنوى را شامل مى شود.
جمله «إِنْ کَانَ فِی الْغَافِلِینَ…» اشاره به این است که او در میان افراد غافل و بى خبر، هم رنگ جماعت نمى شود و همچنان به یاد خدا و روز قیامت مشغول است و در میان ذاکران از جمع آنها عقب نمى ماند و غفلت دامن او را نخواهد گرفت.
ابن میثم بحرانی در ذیل این قسمت از خطبه متقین می نویسد:
نتیجه گیری
خطبه متقین یا خطبه همام، از خطبه های مشهور نهج البلاغه درباره اوصاف متقین است. امام علی (علیه السلام) به درخواست یکی از شیعیان به نام همام این خطبه را ایراد کرد. در خطبه متقین، رفتارهای فردی، اجتماعی و عبادی متقین بهگونه ای تصویر شده است که گویند همام، پس از شنیدن آن صفات، مدهوش شد و جان داد. صفاتی همچون توجه به آخرت، بی اعتنایی به دنیا، خوراک اندک، کم بودن لغزش ها و تسلط بر نفس و … در این مقاله تببین و تحلیل شد.
پی نوشت ها
[1] هود/ 107.
[2] سجده/ 17.
[3] مجلسی، بحارالانوار، ج 2، صفحه 39، ح 68.
[4] «منزور» از ریشه «نزر» بر وزن «نذر» به معناى کم و اندک است.
[5] «حریز» از ریشه «حَرْز» بر وزن «قرض» به معناى حفظ کردن گرفته شده و «حریز» به چیزى مى گویند که محفوظ است.
[6] «مکظوم» از ریشه «کظم» بر وزن «هضم» به معناى گلوگاه است و «مکظوم» به کسى گفته مى شود که بسیار خشمگین یا غمناک باشد و در عین حال خویشتندارى مى کند، گویى گلویش دارد فشرده مى شود.
[7] قمی، سفینه البحار، ج1، ص30، ماده «امل» و مجلسی، بحارالانوار، ج74، ص173.
[8] آمدی، غررالحکم، ج2، ص684.
[9] یوسف/ 24.
[10] مجلسی، بحار الانوار، ج64، ص60، ح3.
[11] مجلسی، بحار الانوار، ج61، ص238 .
[12] مجلسی، بحار الانوار، ج61، ص238 .
فهرست منابع
- قرآن کریم
- التمیمی الآمدی، عبدالواحد، غرر الحکم و درر الکلم، مؤسسه الاعلمی للمطبوعات، بیروت، 1407 ق.
- قمی، عباس، سفینه البحار و مدینه الحکم و الآثار، نشر آستان قدس، مشهد، 1388ش.
- مجلسی، محمد باقر، بحار الانوار الجامعه لدرر اخبار الائمه الاطهار (علیهم السلام)، بیروت، داراحیاء التراث العربی 1440 ق.
منبع مقاله | با اقتباس از:
- مکارم شیرازی، ناصر، پیام امام امیر المؤمنین، شرح تازه و جامعی بر نهج البلاغه، با همکاری جمعی از فضلا و دانشمندان، قم، انتشارات امام علی بن ابیطالب (علیه السلام)، 1388 چاپ اول، ج 7، ص: 582-566.
- بحرانی، میثم بن علی بن میثم، ترجمه شرح نهج البلاغه (ابن میثم)، محمدی مقدم، قربان علی، نوایی یحیی زاده، مشهد، بنیاد پژوهشهای اسلام آستان قدس رضوی، 1375، چاپ اول، ج 3، صفحه 766-762.